تریست[1] با همکاری بمفورث[2]، که خود زمانی یک معدنچی بود، آثار استفاده از ماشینآلات و وسایل مکانیکی را برای انجام کارهای معادن زغالسنگ در بریتانیا مطالعه کرد. تغییر فناوری، پیامدهای اجتماعی و روانی متعددی را برای سازمان کاری به وجود میآورد. قبل از استفاده از فناوری جدید، بروز آن پیامدها و طبعاً چگونگی مقابله با آنها مورد توجه قرار نگرفته بود. در مطالعهای که تریست انجام داد، هر گروه کاری در سیستم تونلهای کوتاه از یک سرگروه مجرب، یک دستیار و دو تا سه نفر کارگر غیرماهر تشکیل میشد. اما با رواج یافتن تونلهای بلند، روش کار تغییر پیدا کرد و اعضای هر گروه کاری به جای چهار یا پنج نفر به چهل تا پنجاه نفر به همراه سرگروه و چند دستیار افزایش یافت. بدینسان واحد اولیه استخراج معدن از نظر اندازه و ساختار به شکل واحد کوچکی از یک کارخانه درآمد. این اتفاق، روال سنتی و آزادی عمل گروهها را مختل و در روابط کاری صمیمانه گذشته آثار نامطلوبی ایجاد کرد.
وقتی سازمان کاری از چارچوب گروههای کوچکی که اعضای محدود آنها ضمن تماسهای رو در رو تمام کار را از ابتدا تا انتها خود انجام میدهند فراتر رفته، آنها را تحتالشعاع قرار دهد مسایل اجتماعی و روانی که به طبع آن ایجاد خواهد شد ماهیتی متفاوت خواهد داشت. وقتی انسجام قبلی گروهها به وسیله فناوری جدید از هم میپاشد و هیچگونه تلاشی برای ایجاد انسجامی جدید در درون گروه بزرگ کاری به عمل نمیآید علایم فشارهای اجتماعی بسیاری بروز میکند.
افراد نسبت به رویدادها، واکنشهایی انفعالی نشان میدهند و در مورد گزارش کار و چگونگی گذراندن وقت به فریب کاری روی میآورند. آنان برای به دست آوردن جای بهتر کار، با یکدیگر رقابت میکنند، سپر بلا قرار دادن افراد شیفتهای دیگر، برنامه روز میشود و هر فرد، گناه یک خرابی را به گردن دیگران میاندازد. کارگران با حاضر نشدن در محل کار و غیبت سعی میکنند از سختی کار بگریزند.
مطالعه آثار تغییر فناوری باعث شد تریست این طور نتیجه بگیرد که یک گروه کاری نه یک سیستم فنی و نه یک سیستم اجتماعی بلکه یک سیستم فنی و اجتماعی به هم پیوسته است. مقتضیات فنی، قائل شدن محدودیتهای مکانی بر حسب نوع سازمان کاری را ممکن میسازد، اما یک سازمان کاری دارای ویژگیهای اجتماعی و روانی که مستقل از خصوصیات فنی آن است نیز هست.
تریست در ادامه مطالعاتی که در مورد مسایل کارکنان معدن انجام داد دریافت که میتوان در متن شرایط اقتصادی، فناوری همسان سیستمهای مختلفی را در مورد سازمانهای کاری به کار بست و به نتایج اجتماعی، روانی متفاوتی رسید. تریست از این تحقیقات اینطور نتیجه گرفت که مدیران از نظر سازمانی دارای آزادی عمل قابل ملاحظهای هستند و به دلیل همین آزادی عمل میتوانند جنبههای روانی و اجتماعی کار را در نظر گیرند.
مطالعات و تحقیقاتی که در مؤسسه تاویستاک انجام گرفت باعث شد امری و تریست بنگاه را یک سیستم اجتماعی- فنی باز تصویر کنند. با این استدلال که این سیستم ملزومات خود را از محیط تأمین و محصولات خود را به محیط صادر میکند و در عین حال عمل تبدیل منابعی که از بیرون به دست میآورد به آنچه به بیرون باز میگرداند انجام میدهد. به نظر این دو محقق سازمان را نمیتوان سیستم فیزیکی بسته که قادر به داشتن مجموعهای ثابت از نیروهای فعال در تعادلی ایستا است در نظر گرفت، بلکه سازمان را باید در پرتو مفهوم زیستشناختی جدید که (با نظریه ون برتالانفی) که برای توصیف سیستم باز بکار میرود تشریح کرد.
در واقع به عقیده امری و تریست وظیفه اصلی مدیریت کلا این نیست که امور داخلی را اداره کند، بلکه مدیریت باید روابط سازمان را با محیط آن سامان دهد. مدیریتی که محیط سازمان خود را به صورتی که آن را میبیند میپذیرد و تلاش خویش را صرفاً بر سازماندهی درون بنگاه خود متمرکز میسازد در راه خطرناکی گام برمیدارد.
من زمان زیادی رو برای سرچ توی اینترنت راجع به مباحث علمی و مدیریتی میزارم
نمیتونم بگم تا حالا چند وبلاگ و سایت رو سرچ کردم و دیدم شاید بیشتر از هزاران هزار سایت و وبلاگ
اما واقعا بآید به شما تبریک بگم
واقعا وبلاگتون عالیه عااااااالیییییی
از همه نظر
محتوا، شکیل بودن، منظم و پربار، دیزاین بسیار قشنگ و...
مرسی